):(

ساخت وبلاگ
آقا جان بیا و یک شب دیگه هم برگرد دست منو بگیر و اژ بچگیات بگو تا بخوابم.از پنجره ی اتاق ستاره ها رو برام بشمر و آرزوهای قشنگ تر بکن.نمیدونی توی این چندسال وقتی دلم‌ میگیره چقدر بعد از ظهر های خونه ی شما رو‌کم دارم.توی سختی ها چقدر ایمان ِ شما رو کم دارم.چقدر بوی خاک نم گرفته باغچه ی کوچیک خونه ات توی زندگیم‌کمه.چقدر جای ِآبدوغ خیار های وسط تابستون با کلی یخ خالیه. راستش رو بخواید من دیگه هیچ‌وقت مربای آلبالو‌نخوردم.چون هیچ‌ مربایی به خوشمزگی مربای آلبالوهای خونه ی شما نبود.هیچ‌گوجه سبزی مثل گوجه های درخت حیاط شما ترش نبود.دلم برای چهار پنج سالگیم تنگ شده که میرفتیم روی پشت بوم خونتون میخوابیدیم و شما دعوا میکردین که بیایم پایین.آخرشم صورتم پر میشد از نیش پشه.یادتونه بهتون زنگ میزدم و اگه تا بوق سوم برنمیداشتین قطع میکردم .قرار بین منو شما بود.الان به کجا زنگ‌بزنم برای شنیدن صداتون ُ ؟کجا برم که صدای اذان رو از توی رادیوی ِ سفید و مشکی بشنوم؟کاش خدا برای این حجم از دلتنگی ها کاری میکرد.کاش یه تماس صوتی تصویری از اینجا تا به شما بود.

باید برم و تک تک یقه ی هرکسی که بهم گفت خاک‌سردی میاره رو‌بگیرم و بگم من چندساله منتظرم.نه عزیزجان!خاک هیچ وقت سرد نیست.آدمها باید سرد بشن.ولی نبودن بعضی هاتوی قشنگ ترین قسمت های زندگی  داغ ِ دل رو گرم‌تر میکنه.

+  ساعت 9:15  بیـدار  | 
دعای روز دوم...
ما را در سایت دعای روز دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9sonno8 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:31