مغز بادومِ شیرین یا تلخ ؟

ساخت وبلاگ
مغز بادومِ شیرین یا تلخ ؟

از سر بیکاری ، و صد البته بیحالی دراز کشیدم روی تخت.پست های اینستاگرام را بالا پایین میکردم.با خودم میگفتم :« انصافا چقدر خوب وقت دارید همش عکس بذارین ها» .رسیدم به عکس علی.داشت میخندید.براش نوشتم«چقدر دلم براتون تنگ شده دایی» .یاد روزهایی افتاده بودم که بچه بودیم‌.همبازی ِ هم بودیم.پشت ِ هم بودیم!وقتی از مدرسه برمیگشت برام کلوچه میخرید.وقتی پام رو بخیه زدیم ،گریه کرد.وقتی پام سوخت ،گریه کرد.چهارپنج سال ازم بزرگتر بود و هست.ده دقیقه ی بعد زنگ زد.حرف زدیم.از مامان بزرگ گفتم.از افطاری ها و درخت انگور حیاطی که الان قراره یه اپارتمان جاش ساخته شه!ازاینکه کاش اینجا بودید.صدای ِ مامان بزرگم رو میشنیدم .دایی میگفت :«نوه مغز ِ بادومه.همه بهت سلام میرسونن مغز ِ بادوم جان» !

+   11:58   بیـدار  | 

دعای روز دوم...
ما را در سایت دعای روز دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9sonno8 بازدید : 25 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 16:13